مولای من! روز غدیر مبارک.
آسمان را می ستایم که ابرهایش را زیرانداز گامهایت می سازد. درختان را دوست می دارم که شاخه هایشان، نسیم محبت را با یاد تو معطر و متبرک می کنند. آب را می پسندم که روان می شود تا غبار را از قدوم مبارکت برگیرد. باد را می نوشم که یاد روح نواز کوی تو را هدیه مشامم می کند. انتظار را مقدس می شمارم از آن که هر آدینه، چشم به راه و گام تو، به انتظار می نشینم و به امید محبت هایت، سفره دلم را می گشایم و به امید نوازش نگاهت، همچنان منتظر می مانم. یا مولا!
***
در سحرگاهان امروز (1384/10/29) بعد از نماز صبح، خواب عجیبی دیدم. در عالم رویا پسرکی بازیگوش نشانم دادند که آرام و قرار نداشت و کسی در خواب به من گفت: قرار بود این، پسر تو باشد ولی چون خیلی منظم هستی و نمی توانستی با او کنار بیایی خداوند دختری به تو عنایت کرد و آنگاه دخترکی حدود چهار پنج ساله نشانم دادند. بعد به من گفتند که خداوند به جای آن پسر، نوه ایی به تو عنایت خواهد کرد و باز پسرکی حدود چهار پنج ساله نشانم دادند که نوه ی من بود! از خواب بیدار شدم و اولین کلمه ایی که به ذهنم رسید، علی بود. امروز روزی است که امت اسلامی با بیعتش اقرار به ولایت تو کرد، امت اسلامی را دریاب ؛ یا علی(ع)!