سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گناه نتوانستن کردن ، گونه‏اى از ترک گناه است . [نهج البلاغه]

http://www.persiantemplates.com/">

1384-12 - نوای دل
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:0

نوای دل :: 84/12/26:: 4:18 عصر

صبح جمعه است. قبل از طلوع آفتاب، دارم آسمون رو نگاه می کنم. اونقدر نگاه می کنم تا آفتاب در بیاد . نمی دونم چرا چند وقتیه صبح جمعه ها، یه جوری میشم! دلم پرپر می زنه. امروز آماده بودم، معلوم نیست جمعه های بعد هم بتونم آماده باشم یانه؟!

بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته ام را در سرم بیدار می کند. بی تو، من با بهار می گریم. بی تو، من در عطر یاس ها می گریم...

 

یکی از دوستان وبلاگ نویسم داره میره کربلا، پیش امام حسین(ع). می خوام بهش بگم:

پیش یارم سخن از غصه بسیار بگو           راز دل را بر آن مخزن اسرار بگو

در تنم نیست دگر قدرت دیدار طبیب          گر برفتی تو ز حال من بیمار بگو


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/19:: 3:45 عصر

بی حضور معطر تو

لحظه هایم، سرشار غربتی همگنانه است

بی تو لحظه هایم،

پل شکسته ای است،

که هراس عابران را بر می انگیزد...

 

اى از تبار آیینه کى مى رسى ز راه؟

کى عاشقى به دست تو تعلیم مى شود؟


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/12:: 4:1 عصر

ای جمعه های دلگیر!

چگونه رویتان می شود تا غروب کنید، بی آنکه بویی از پیرهن یوسف به مشامان برسد؟ تا کی جوانهایمان گرد پیری را بر چهره هایشان خواهند دید بی آنکه سفیدی سیمای گم کرده شان را ببینند؟

می دانی جمعه؟ از تو، فقط غروب های غمناکت را به یاد می آورم. نمی دانم چرا هیچ وقت سپیدی صبحت در یادم نمی ماند؟ نمی دانم چرا چشم هایم سرخوشی سحرهایت را ندیده است؟

جمعه!

چشم هایم از تو؛ جز خیسی؛ چه چیزی را به یادگار دارند؟!


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/7:: 3:43 عصر

ای قافله آهسته رو، این کاروان از کربلا می آید. آن که همره کاروان است، فرزند پیامبر و امام است. ای قاقله آن بانو که خمیده قدش، دختر علی است! عطر حسین با خود دارد. از خاک عطشان آمده است. ای قافله احترام بگذار، این خانوم نامش زینب است.

ای کربلا!

وعده دیدار تو در دل من، سالهاست

مگر نمی دانی!؟ این سرزمین بر من عجب آشناست! ای کربلا...


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/5:: 3:46 عصر

غم دل با که بگویم که بود محرم رازم

بنشینم به فراق رخ دلدار بسازم

آقا جون دیگه حرمت شکنی به حدی رسید که گنبد و بارگاه پدر و مادر و پدر بزرگتون هم در امان نماند. اینا دیگه با خود شما طرف شدند خودتون جوابشون رو بدین.

آقا جون ما رو کمک کن تا آماده ظهورت بشیم. اگه نظر عنایتی نکنی، تا آخر عمرم هم نمی تونم لایق حضور در محضر نورانی ات باشم.


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/2:: 1:46 عصر

دیشب دلم در محبسش سخت در تنگنا بود. هوس دوست به سرش زده بود. در توبه باز بود و اشکهایش را نثار کرد؟ آیا خریداری بود؟!

مادرم گفت که می خواد پنج روز به نیت پنج تن، تو خونه مراسم عزاداری امام حسین بگیره. وقتی بهش گفتم اگه کسی نیومد؟! گفت مهم نیست کسی بیاد، مهم اینه که ما برا امام مراسم گرفتیم. وقتی این جمله مادرم رو شنیدم به سختی مقاومت کردم تا اشکهام در نیاد. ولی شب راحت اشک ریختم و تصمیم گرفتم منم لااقل امروز تو وبلاگم یادی از امام حسین(ع) و مظلومیتش کرده باشم.

آقاجون! می دونم که یادآوری یک صحنه از وقایع کربلا خیلی براتون دردناکه، و اون بازگشت اسب بی صاحب جد بزرگوارتونه. ولی من هر چی تصور می کنم تمام وقایع کربلا رو دردناک می بینم. همه وقایع کربلا دردناکه و مخصوصا وقایع عصر روز عاشورا و وقایع بعدی در شام و رفتار با اسرا.

 

این کشته فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

 

این خشک لب فتاده و ممنوع از فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 84/12/2:: 8:36 صبح

مولاجان!

ناپاکم، سرشار از گناهم، نظر عنایتی بر من کن. به یاد تو و به عشق تو و به امید توجهی از جانب حق، تمام آنچه را که به تجربه آموخته بودم و با مطالعه و تحقیق آنها را گرد آورده و مکتوب کرده بودم تا شاید روزی به امید اندک بهایی به انتشار آن اقدام نمایم، در اختیار عموم قرار می دهم، تا شاید به مصداق زکات العلم نشره، زکاتی از آموخته هایم را پرداخت کرده باشم.

مولا جان! این اندک را از من بپذیر. به حق مادرتون، کمکم کن. به یاد خواب مادرم افتادم که مادر بزرگوارتون رو در خواب دیده بودند:

روزی در ایام کودکی که من ناپاک شده بودم مادرم متوجه می شود که آب منزلمان هم قطع شده و متاصل و درمانده می شود تا به جده بزرگوارتون حضرت فاطمه و مادر بزرگوارتون متوسل می شود و با اشک و آه در کنار من به خواب می رود و در عالم رویا پنج بانوی بزرگوار و نورانی را می بیند که از مادرم سوال می کنند چرا این قدر نارحت است و مادرم دلیل آن را می گوید.

خانومی که گویا حضرت آسیه بوده رو به مادرم می کند و به حضرت فاطمه اشاره می نماید که مادرم حرفشان را به ایشون بزند. مادرم شکایت پیش حضرت فاطمه می برد، و گویا ایشون با وسیله ای که در دستشان بوده، به آبی که در حیاط منزل قدیمی مان بعضی مواقع جاری می شده ولی آن موقع قطع شده بود، اشاره می کند و آب جاری می شود. وقتی مادرم از خواب بیدار می شود آب در آنجا به شدت در جریان بوده و حوض حیاط هم پر آب شده بوده. مادرم می گفت آن سه بانوی دیگر گویا حضرت خدیجه و مادر بزرگوارتون و فکر می کنم بانوی بزرگوار دیگر حضرت مریم بوده است.

خدایا به حق و احترام اون پنج بانوی بزرگوار و به حق و احترام امام عصر مرا از ناپاکی ها دور بگردان. این اندک بضاعت مرا به لطف و کرمت قبول بفرما و آن را منشا خیر برای همه ی استفاده کنندگان و به خصوص جوانان ایران قراربده.

 


موضوعات یادداشت

کسی که برای برآوردن حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد در حالی که روزها را به روزه داری و شب ها را به زنده داری بگذراند.

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

105671

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
1384-12 - نوای دل
::لوگوی دوستان::

::لینک دوستان::
در سایه آفتاب
دلتنگیهای دل
نجوا
نوای دل
::آرشیو::

گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و رُوبیدم ولی خضر نیامد، زیرا فراموش کرده بودم حیاط خانه دلم را هم جارو کنم. با خود عهد کردم چهل شب حیاط خلوت دلم را پاک کنم، حتی یک شب هم نتوانستم.