سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به ابراهیم علیه السلام وحی کرد : ای ابراهیم! من دانایم و هر دانایی را دوست دارم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

http://www.persiantemplates.com/">

1385-06 - نوای دل
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:4

نوای دل :: 85/6/31:: 12:22 عصر

مولاجان!
از کدامین راه می آیی تا آنجا به انتظارت بایستم؟ و از کدامین سو می آیی تا نگاهم را از آن افق بر نگیرم؟ دستان بی رمقم فقط به امید بیعت با تو به انتظار مانده اند. پاهایم بی حضورت به بیراهه می روند. گاهی چشم هایم به گناه آلوده می شوند و آرزو دارم تا چشمهایم را بربندم و وقتی باز می گشایم فقط جمال زیبای تو را ببینند. گوشهایم نیز به انتظار شنیدن آوای خوش مهربانی ات لحظه شماری می کنند. اما دلم، دلم همیشه به انتظار توست ولی زدودن زنگار از آن بی حضورت دشوار می نماید، می دانم که با حضورت، چه سهل و آسان خواهد بود.
کاش در این ماه بیایی تا کاممان لبریز از عطر مهربانی و سعادت شود.


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/6/24:: 11:33 صبح

پشت پنجره ایستاده ام و با نگاهی عاشق به دوردست ها می نگرم. در مسیر نگاهم غنچه های انتظار فراوانی روئیده که نگاه همه آنها به همان سوی نگاه من است. همه به انتظار ایستاده اند تا کسی عطش عشق آنان را فرو نشاند. پلک ها بر هم نمی خورد تا شاید با چشمان بی فروغ، روی دلربایش را ببینند و گوشها تیز که شاید صدای پای وصال بشنوند.

ای نماینده پیامبران!
زخمهای دلمان را ببین که چون لاله های وحشی لب گشوده و بر لبانمان جای لبخند خالی است. فقط کلاممان در حنجره ها به پا خاسته و کویر وجودمان همچنان خشک در انتظار بارش رحمتی سیل آساست.


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/6/18:: 2:53 عصر

امروز نیمه شعبانه، روز  تولد آقامونه. روز تولد کسیه که هر روز میلیونها دل مشتاق به دنبال اونه. خیلی دوست دارم امروز یه متن اینجا بنویسم، ولی هر چی فکر می کنم می بینم که من همش بد کردم. واقعا روم نمیشه بیام اینجا چیزی بنویسم. جمعه ها رو دیگه خیلی پر رویی می کنم و خودم رو قاطی بقیه منتظراش می کنم و بی اجازه میام اینجا و در مورد ایشون یه چند خطی می نویسم و زود میرم! امروزم بالاخره روز تولد آقامونه اجازه می ده من روسیاه هم همراه بقیه اینجا به یادش بنویسم. آخه درسته که من خیلی دلم سیاهه، ولی آیا نمیشه یه دل سیاه هم، آقا رو دوست داشته باشه؟!

آقا جون! خیلی ضعیفم، همش گناه می کنم، دلم رو زنگار پوشونده. دوست دارم همیشه به یادتون باشم ولی گناهام نمی ذاره. دلم می خواد منم یه روز بتونم پیش شما باشم ولی میدونم که دل سیاه نمی تونه پیش خورشید باشه. آقا جون! خیلی بد کردم.

آقا جون! میگن شما بین مردم هستین. بعضی وقتا روم نمیشه به صورت مردم نیگاه کنم پیش خودم می گم اگه یه موقع شما بودین من اون وقت با این همه گناه چی کار کنم؟ آقا جون! حتی روم نمیشه جاهایی که شما می رین من هم برم. جرات نمی کنم جمکران برم می گم اگه منو راه ندید، چیکار کنم؟!

آقا جون! می دونم بعضی وقتا اونقدربه شما نزدیک می شم که احساس می کنم خیلی نزدیک من هستین ولی این زنگار دلم، حجاب بین من و شما میشه. آقا جون! تو رو به خدا این همه مردم مشتاق شما هستن، ای مهربان! خودت دعا بکن که ظهورت نزدیک بشه و پیش ما بیایی. آقا جون! قول می دم من رو سیاه اصلا مزاحم شما نشم و فقط اون دوردورا تماشاتون کنم...


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/6/17:: 8:45 عصر

ای صدایت خوش تر از آواز آب!
تشنگان را نیست دیگر صبر و تاب

از حجاب ابر غیبت ، ماه من!
پای رجعت نه به چشمان رکاب

دست خود از آستین حق برآر
تا که تیغت را ببوسد آفتاب

اینک این آغوش باز جاده ها
ای سوار عشق! بگذر با شتاب

بر تن شب ریز ، سیل نور را
آفتابا! بر دلم لختی بتاب

هجرت – ای از ما به ما نزدیک تر! –
می برد از دل قرار، از دیده خواب

بی جواب از تو نماند پرسشم
پرسشم از تو نماند بی جواب

«سهیل محمودی»

مولا جان!
ولادتت مبارک.

خدایا!
مرا از منتظرانش قرار ده و در ظهورش تعجیل فرما.


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/6/10:: 8:7 عصر

کلمه جمعه را که می شنوم دلم می لرزد و امید به طلوعی واقعی مرا به میانه شهر عشق می برد. اما این جمعه لرزش دلم حال و هوایی دیگر داشت. او می دانست که این ماه، تولد پاکانی را بر شناسنامه افتخارات خود دارد، ولی وقتی که غروب خورشید را در نهانگاه مغربش نگریستم، باز بغضی پنهان دلم را در بر گرفت.

خدایا!
دلم ترانه می خواهد، ترانه ایی آشنا و ترنمی از عشق و مهربانی. دلم نگاهی آبی می طلبد، نگاهی آسمانی. دلم به امید آرزویی سبز می تپد، آرزویی پاک. جمعه ایی می خواهم که هوایش ابری و بارانی نباشد و دلم می خواهد صدای خوش یار مهربانمان، در دهکده جهانی نوید بخش صلح و آزادی باشد.


موضوعات یادداشت

کسی که برای برآوردن حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد در حالی که روزها را به روزه داری و شب ها را به زنده داری بگذراند.

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

107553

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
1385-06 - نوای دل
::لوگوی دوستان::

::لینک دوستان::
در سایه آفتاب
دلتنگیهای دل
نجوا
نوای دل
::آرشیو::

گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و رُوبیدم ولی خضر نیامد، زیرا فراموش کرده بودم حیاط خانه دلم را هم جارو کنم. با خود عهد کردم چهل شب حیاط خلوت دلم را پاک کنم، حتی یک شب هم نتوانستم.