سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]

http://www.persiantemplates.com/">

89- بقیع - نوای دل
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:10

نوای دل :: 85/12/27:: 12:59 عصر

بقیع! تو هنوز خموشی؟ هنوز موعد شِکِوه فرا نرسیده؟ نمی خواهی طوفان به پا کنی؟ فریاد غربت پیامبر را از حنجره آل الله نمی شنوی؟
بقیع!  مگر نمی دانی؟
هنوز زینب(س) به مدینه نرسیده و از غربت بی حسینی خویش، نالان است؟
بقیع! تو چگونه بی صدا، گل های سرخ خونین را در بر خویش گرفته ای؟
بقیع! می دانم که دلتنگ آدمیانی، ولی کبوتران سرخ بال را ببین؛ آنها که آزادانه پیغامبران ما هستند.
بقیع! حسرت بوسه بر لبان خشکیده، کاش پروانه ایی سپیدبال بودم که توان گذر از حصارهای پوشالی متحجران زمان را داشتم. ولی نه! وقتی زائران آسمانی در آنجا به رفت و آمد مشغولند؛ من زمینی را اجازه حضور نیست.

کجایی ای امام؟ پس در کدامین موعد، گرد غربت از جبین بقیع زدوده خواهد شد؟


موضوعات یادداشت

کسی که برای برآوردن حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد در حالی که روزها را به روزه داری و شب ها را به زنده داری بگذراند.

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

107559

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
89- بقیع - نوای دل
::لوگوی دوستان::

::لینک دوستان::
در سایه آفتاب
دلتنگیهای دل
نجوا
نوای دل
::آرشیو::

گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و رُوبیدم ولی خضر نیامد، زیرا فراموش کرده بودم حیاط خانه دلم را هم جارو کنم. با خود عهد کردم چهل شب حیاط خلوت دلم را پاک کنم، حتی یک شب هم نتوانستم.