در میانه ی کدامین گُل نهانی؟
نه!
کدامین گُل در پناهت نهفته،
که با یادت
پُر می شوم
از عطر بهار نارنج
و طراوت پس از باران؟
افسوس!
که چشم هایم
نمی گذارند تو را ببینم
و پوستم،
پوستم نمی گذارد
نسیمی را که از بوی تو می وزد،
استشمام کنم
اینجا
بی تو
رنگها هم بهم ریخته است