سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]

http://www.persiantemplates.com/">

69- کجایی ای مهربان؟ - نوای دل
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:471

نوای دل :: 85/8/12:: 5:35 عصر

ای مهربان!
نظاره گر غروب آفتابم. احساساتم اجازه نوشتن نمی دهد. ستارگانم را به پیشگاهت شاهد آورده ام که شاید گواه دوستیم باشند. نمی دانم آیا عمر من کفاف آن را خواهد داد که آمدنت را به نظاره بنشینم و با ریختن اشک شوق، خاک راهی را که از آن می آیی، توتیای چشمان مشتاق و عاشق خود کنم؟

گاهی در فراقت سوز ناله هایم، آوازی بلند می شود. آشفته و حیران می گردم. بغض گلویم را می فشارد و اندوهی فراوان بر من مستولی می گردد. کاش می‌دانستم الان در کدامین سرزمین هستی و از کدامین کوی گذر می کنی تا غباری از راه عبورت را تسکین بخش دلم سازم. گاهی می اندیشم آیا شود از کنار کوی ما هم به خموشی گذر کنی؟!


موضوعات یادداشت

کسی که برای برآوردن حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد در حالی که روزها را به روزه داری و شب ها را به زنده داری بگذراند.

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

108020

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
69- کجایی ای مهربان؟ - نوای دل
::لوگوی دوستان::

::لینک دوستان::
در سایه آفتاب
دلتنگیهای دل
نجوا
نوای دل
::آرشیو::

گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و رُوبیدم ولی خضر نیامد، زیرا فراموش کرده بودم حیاط خانه دلم را هم جارو کنم. با خود عهد کردم چهل شب حیاط خلوت دلم را پاک کنم، حتی یک شب هم نتوانستم.