مولاجان!
ناپاکم، سرشار از گناهم، نظر عنایتی بر من کن. به یاد تو و به عشق تو و به امید توجهی از جانب حق، تمام آنچه را که به تجربه آموخته بودم و با مطالعه و تحقیق آنها را گرد آورده و مکتوب کرده بودم تا شاید روزی به امید اندک بهایی به انتشار آن اقدام نمایم، در اختیار عموم قرار می دهم، تا شاید به مصداق زکات العلم نشره، زکاتی از آموخته هایم را پرداخت کرده باشم.
مولا جان! این اندک را از من بپذیر. به حق مادرتون، کمکم کن. به یاد خواب مادرم افتادم که مادر بزرگوارتون رو در خواب دیده بودند:
روزی در ایام کودکی که من ناپاک شده بودم مادرم متوجه می شود که آب منزلمان هم قطع شده و متاصل و درمانده می شود تا به جده بزرگوارتون حضرت فاطمه و مادر بزرگوارتون متوسل می شود و با اشک و آه در کنار من به خواب می رود و در عالم رویا پنج بانوی بزرگوار و نورانی را می بیند که از مادرم سوال می کنند چرا این قدر نارحت است و مادرم دلیل آن را می گوید.
خانومی که گویا حضرت آسیه بوده رو به مادرم می کند و به حضرت فاطمه اشاره می نماید که مادرم حرفشان را به ایشون بزند. مادرم شکایت پیش حضرت فاطمه می برد، و گویا ایشون با وسیله ای که در دستشان بوده، به آبی که در حیاط منزل قدیمی مان بعضی مواقع جاری می شده ولی آن موقع قطع شده بود، اشاره می کند و آب جاری می شود. وقتی مادرم از خواب بیدار می شود آب در آنجا به شدت در جریان بوده و حوض حیاط هم پر آب شده بوده. مادرم می گفت آن سه بانوی دیگر گویا حضرت خدیجه و مادر بزرگوارتون و فکر می کنم بانوی بزرگوار دیگر حضرت مریم بوده است.
خدایا به حق و احترام اون پنج بانوی بزرگوار و به حق و احترام امام عصر مرا از ناپاکی ها دور بگردان. این اندک بضاعت مرا به لطف و کرمت قبول بفرما و آن را منشا خیر برای همه ی استفاده کنندگان و به خصوص جوانان ایران قراربده.