سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در سختی، دوست آزموده می شود . [امام علی علیه السلام]

http://www.persiantemplates.com/">

1385-11 - نوای دل
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:7

نوای دل :: 85/11/27:: 12:56 عصر

دریا ،
ترانه تو را می خواند
زمین آرزوی پاکی تو را دارد

و من
بر ماسه های ساحل
می نویسم:
جهان به مهربانی تو زنده است...


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/11/20:: 6:9 عصر

در گرگ و میش غروبی ایستاده ام که دل بهانه گیر است. باران هم، غریبانه نوای عشق سر داده، سر می گذارم بر حجم سبز دشت. بوی خیس علف زار در دشت پیچیده، اما بجز نوای باران هیچ گلواژه ایی به گوش نمی رسد. سکوت غریبی حکمفرماست.

اینجا رویش هزار ترانه منتظر توست. بگو کدامین آواز را سر دهم تا در صبحی که پنجره ی آدینه را خواهم گشود نسیم بوی پاک مهربانی ات را عطرآگین خانه ی غریبانه ام سازد؟
بگو اکنون در کدامین مشعری، تا طواف عشق را از آنجا آغازم؟ در کجای زمانی، تا رسالت بیداری را از صدای گرم تو بشنوم؟
پس تا کدامین آدینه؛ به انتظار خواهم ایستاد، تا چهار رکعت نماز عشق را به جمالت اقامه بندم؟ بگو تا کی نبودنت، طعم تلخ قصه هایمان خواهد ماند؟


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/11/13:: 6:8 عصر

خورشید،
به سوی آسمان
رخت بسته بود.

کاروان،
از میان خارها
از پیچ و تاب گردنه ها
از قعر دره ها
گذر می کرد.

همراه کاروان خاموش
ستاره ای نیز ؛
غمگین و خسته ؛
در دوردست ها
پرواز می کرد.

نور غریب ماه ؛
نرم و سبک ؛
به آغوش خلوت دره ها
تن را رها می کرد.

باد هم
از شکاف دامنه ها
فریاد می کرد.
گاهی کودکی؛
با پای خونین؛
از لای بوته ها
با صدایی حزین
«ای پدر»، ناله می کرد.

این کاروان را 
یک نفر هدایت می کرد
هم او بود که امام عصر خویش را
تیمار می کرد.
گاهی نقش پدر،
گاهی هم نقش عمو داشت.

راهبری شجاع؛
عمه ی سادات؛
«زینب کبری» نام داشت.

ای مولا!
ای مرز جاودانه نیکی!
ای روشنایی سحر!
به امید وصل تو،
شب را خواهیم شکست.
ای مولا!
در هوای عشق تو،
از شب خواهیم گذشت،
نمایان خورشید را
دوباره به نظاره خواهیم نشست.
ای مولا!
ما را دریاب ای مولا!


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/11/10:: 9:15 صبح

تمام اتفاقات روز عاشورا دل آدم رو می سوزونه. تعجب نخواهم کرد اگه دلی در یادآوری حوادث کربلا از شدت حزن و اندوه، از تپش باز بایسته. تک تک وقایع کربلا عمق مظلومیت خاندان رسول الله رو نشون میده. از حضور حضرت علی اکبر در میدان جنگ تا قتل کودک شیرخوار امام، همه دردناکه. مخصوصا وقتی که امام، یادگار برادر بزرگوارش؛ حضرت قاسم؛ رو بدرقه می کنه. شاید هم تلخ ترین واقعه برای خود امام و فرزندان و اهل حرم وقتیه که ابی عبدالله بدون اینکه چیزی بگه، وارد چادر برادرش عباس میشه و چادر رو می خوابونه و تمام امید کودکان اهل حرم برای بازگشت حضرت ابوالفضل به یاس تبدیل میشه.

به نظرم تا وقتی که خود امام حضور داشته، نفس گرمش برای زنان و کودکان دلگرمی بوده، اما نمی تونم یاس و ناامیدی و عمق ناراحتی بچه ها و اهل حرم رو تصور کنم وقتی که ذوالجناح بی امام به میان خیمه ها بر می گرده. خدایا! چه حالی داشته زینب؟

یا امام زمان! تسلیت شیعیانت را پذیرا باش. امروز عاشوراست، فرشتگان آسمان هم غرق ماتمند و من روسیاه هم با سرافکندگی می خواهم در مجلس عزاداری جدتون شرکت کنم، آیا قبولم می کنید...


موضوعات یادداشت

نوای دل :: 85/11/6:: 1:56 عصر

سلام بر حسین شهید مظلوم کربلا؛ سلام بر مولای مهربان امام عصر
امروز در هنگامه سپیده، با شرمساری آسمان را می نگریستم که شاید این آدینه، وعده حق آشکار گردد، اما هنوز خبری نیست.

مولای مهربان!
می دانم که در این ایام، به یاد جد بزرگوارتان سالار شهیدان کربلا و یاران مظلومش، غرق ماتم هستید. می دانم که زمین و هفت آسمان غرق ماتم است. می دانم که غم در میان دل نازک تان نشسته و هوای گریه دارید. جانم به فدای اشکهای پاکتان. خوش به سعادت آن دل های پاکی که سرشار از درخشش برق اشک های روی گونه های مبارک تان هستند.

من اینجا نشسته ام و نمی دانم در دل نازنین تان چی می گذرد؟ هر چند جسمم همراه شما نیست، ولی دلم پیش شماست. در لحظه لحظه هایتان، در هر کجای دنیا که باشید، دل و روح و روانم؛ ثانیه به ثانیه؛ پا به پای شما روان است.

دوست دارم جسمم نیز لحظه ای؛ فقط یک لحظه؛ در خانه ای که از وجود مبارک شما غرق نور است، حضور یابد. دوست دارم لحظه ای کنار شما و همراه اشک هایتان، من هم قطره ای اشک روانه کنم.

در سر، هوس عشق تو دارم همه روز
از عشق تو مست و بی قرارم همه روز

گر مستان را خمار یک روزه بود
آن مستم من، که در خمارم همه روز


موضوعات یادداشت

کسی که برای برآوردن حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند این است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد در حالی که روزها را به روزه داری و شب ها را به زنده داری بگذراند.

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

107270

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
1385-11 - نوای دل
::لوگوی دوستان::

::لینک دوستان::
در سایه آفتاب
دلتنگیهای دل
نجوا
نوای دل
::آرشیو::

گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن، شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و رُوبیدم ولی خضر نیامد، زیرا فراموش کرده بودم حیاط خانه دلم را هم جارو کنم. با خود عهد کردم چهل شب حیاط خلوت دلم را پاک کنم، حتی یک شب هم نتوانستم.