آدینه شب، در راه رسیدن است و باز تو نیامدی ای ماه من! ستاره ها محزون و بی قرار در آستانه شکفتنند، تا سایه ای از روشنایی تو را بر پرده آسمان شبم، تصویر کنند. من در کومه ی خویش نظاره گر جاری شدن شبم که با تمام عظمت و سکوت خلوت گونه اش، به مقابلم رسیده است.
ای خلوت گزیده در خیال من!
راه خانه ات را از کدامین ستاره باید سراغ بگیرم؟ با کدامین نسیم می توانم به سوی کوی تو بدوم؟ از کدامین پنجره تو را خواهم دید؟ به من بگو کدامین آیینه از تو می گوید و از حضور پر از عطر یاس ات دلشاد می سراید؟!
شب رسید! ولی من هنوز امید آمدنت را دارم! من روی قلبم شعری برای تو نوشتم. شعری که در یک شب مهتابی از شباویزها آموختم. دقایقی دیگر شاپرکها هم مهمان خانه ما خواهند بود! آنها هم به انتظار رسیدنت شبها را تا به صبح سر می کنند. سلام تک تک پروانه ها بر تو باد که روشنایی را بر من هدیه کردی و درود همه گلها بر تو باد که از همه شکوفه ها زیباتری.