السلام عليک يا غريب الغرباء
چشمه هاى خروشان تو را مى شناسند
موج هاى پريشان تو را مى شناسند
پرسش تشنگى را تو آبى، جوابى
ريگ هاى بيابان تو را مى شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را مى شناسند
از نشابور بر موجى از (لا) گذشتى
اى كه امواج طوفان تو را مى شناسند
اينك اى خوب! فصل غريبى سر آمد
چون تمام غريبان تو را مى شناسند
كاش من هم عبور تو را ديده بودم
كوچه هاى خراسان تو را مى شناسند.
«قيصر امين پور»